و آنجا که عشق شراره به جانم می افکند؛
و غضب آتشم را شعله ور تر میکند،
درآنجا که همه ی مکنونات نام تو را فریاد میزنند او می گوید :نشنو
در آنجا که قلبم پای پیاده سمت تو می دود او میگوید : ندو
در آنجا که پر از تمنای تو ام او میگوید :دوست ندار
مگر میشود به عشق دستور داد؟
مگر میشود به دل امر و نهی کرد؟
در آنجا که پر از آتشم .باید فریاد زنم و...سکوت
سکوتی که از اندوه و زندان سرچشمه میگیرد
تنها تجسم فریاد من است..